اسپریچو



میگوید تو بی‌تفاوتی. بعد از تعجب اولیه فکر میکنم که بله. مدت‌هاست کنترل کردن را رها کرده‌ام. نه تنها چیزهایی که غیرقابل کنترل است بلکه تمام چیزهایی که قابل کنترل است. منطق صفر و صدی من اینگونه کار میکند. عقیده بعضی‌وقت‌ها مزخرفی دارم که میگوید هر چیزی همان گونه که هست عالیست. حتی اگر قاتل جانم باشد. شاید از ناخواستی‌تر شدن هر چیزی میترسم. راستش را بخواهید در خلوت، زیاد به چیزهایی که میتوانست باشد و نیست فکر میکنم. من انقدر کنترل کردن را فراموش کرده‌ام که وقتی مریض با اه‌وناله و بهانه گیری کلافه‌ام کرده بود نمیداستم که راه نجات در دستان خودم است . من باید بگویم که این مقدار از بی‌تابی غیرمنطقی است و اگر تحمل ندارد میتواند برود. به همین سادگی مریض یک ساعت بعدی را خویشتن داری کرد و تمام باری که باید خودش تحمل میکرد روی دوش من نینداخت. نقطه عطف این چند سال سروکله زدن با مریض‌هایم بود. حس قدرتی که مدت‌ها تجربه نکرده بودم و فکر میکردم کاملا بی‌مصرف است. روش‌های کار و زندگی شاید بهم مرتبط نباشند اما میدانم باید کنترل کنم. الان منم و کنترل و چیزهایی که هنوز نمیدانم باید کنترل کنم. مانند بچه‌ای که تازه با وسیله‌ای اشنا شده‌ است. و جالب ان که کسی شاکی است چرا کنترل نمیکنی((:



 

ما در یه حدی امتحان و لغو و جابجا کردیم که روز قیلش استاد به نماینده پیام داده که امتحان هست یا نه :دی

+
+
سر جلسه اینقدر بچه ها بلند تقلب میکردن که منم که دور بودم صداشون واضح میومد میخواستم بگم بچه ها ساکت
این وسط استاد نشسته بود با تبلتش کار میکرد :/

اخر امتحان معلوم شد داشته ازمون فیلم میگرفته
گفت فیلمارو میفرسته در خونمون :دی

من موازی با تبلت بودم تو فیلم نیستم ولی چندتا سوالم رسوندم ^_^

اسپریچو


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ نتچرخی خبر و کتاب گاه نوشت ها Whoami فیلم و سریال mehdi2s 1039264 ollahehtv میس فروغ mdownloads1